چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

پاریس خاورمیانه






دوازده سال بلکم سیزده سال داشتم.

باید ترکت مى کردم.

محله ى غربیه.

جایى میان سنّى مذهبانى که در همان نزدیکىِ من مسجدى داشتند به نام خلیفه ى چهارمشان، به نام تنها مردى که کمى مى شناسمش. " على ابن ابیطالب".

جایى میان مسیحیان و کلیسایى که نامش در ذهن من خانه نکرده است.

باید خیابان "سلام سلیم"،کناره ى پل "کولا" را با چشمانى تب دار، ترک مى کردم.

باید "حارة حریک" در ضاحیه ى شلوغ را ترک مى کردم و همیشه این سوال در اندیشه ى کودکانه ام جا مى ماند که چرا همیشه آنکه ادعاى مسلمانى بیشترى دارد در محله اى کثیف تر و در خانه هایى نازیباتر زندگى مى کند.

تنها، تصویرى از خیابان روشه، خیابان بعرحسن که مرا به قشنگى هاى مدیترانه مى رساندند در ذهنم باقى مى گذاشتم و چمدان به دست بر مى گشتم.


بیروت طناز

بیروت عشوه گر

بیروتِ زنان زیبا


من، اولین نوجوان دلباخته ام را با تمسخرى کودکانه در تو رها کردم.

من بوى مدهوش کننده ى زعترهاى دوره گرد را در تو رها کردم.

من غروب زیبا بر بالاى صخره ى عشاق را در تو رها کردم.

اما هنوز بعد سال ها رهایم نکرده اى...

دلم برایت تنگ است.



  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.