وقتی همهجا بحث نبودن قلمهای انسولین
پیچیده بود و بیماران دیابتی سراپا استرس بودند،
فکر نمیکردم داروی ایرانی که من مصرف میکنم هم ، کمیاب شود.
بابا طبق معمول، همان داروخانه خاص همیشگی رفته بودند که دارویی تحویل داده نشد.
سومین داروخانه، به طرفه رفتند که اصلاً در لیست داروخانههای دارای این دارو نیست.
بعد از حدود دو ساعت معطلی
دارو را داده بودند.
ترسیدم، ترسی طبیعی
از روزهای آیندهای که در انتظارمان است.
از قیمت ارز، سکه، ماشین، ملک،
از قحطی دارو و کسی چه میداند
از گرسنگی شاید.
اما جهالت انسانها و خوی وحشیگریشان
از همه چیز ترسناکتر است.
تمام دنیا با کشور من دشمناند
کاش لااقل ما به اصطلاح آدمهای بافرهنگ ایرانی
به جان یکدیگر نیفتیم.
پ.دو روز از عمه شدنم میگذرد.
دینای قشنگم! به این دنیای ترسناک خوشآمدی.