چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

یا زهرا


بعد از دو سال دوباره حمله سرگیجه داشتم، چندان دور از انتظار هم نبود.

بابا صداى بغض آلود و پر از فینو فونم که پاى تلفن شنیدند به سرعت خودشان را رساندند و بهانه مسخره من مبنى بر سرماخوردگى را باور نکردند.

پدر و مادر داشتن نعمت بزرگى است، الحمدالله.


پ.منگ قرص هایى هستم که بلعیده ام.

روز سختى بود...

خاکسترى



دارم یاد مى گیرم جلوى مامان خوددار باشم. مثلا امروز وقتى تلفنو بى خداحافظى قطع کرد و من در محضر مامان بودم، الکى به حرف زدن با موبایلم ادامه دادم، آن هم خیلى صمیمی!

بهتره غصه هام مال خودم باشه...

نادرجان




رفت پیش صاحب جدیدش...


دلم براى خرابه روبرو تنگ مى شود



به زودى از خانه‌ى تنهایىِ دنجم کوچ مى‌کنم. این روزها مشغول کارتون بستن و به نظاره نشستن شکستن ناخن‌هایم هستم. اوایل فکر اینکه چطور سه نفرى در یک خانه‌ی کوچک باید زندگى کنیم کمى مرا مى‌ترساند اما امشب بعد از بازدید سه خانواده‌ى متقاضىِ محل سکونت فعلى و با شنیدن قیمت رهن وحشتناکى که صاحب‌خانه قرار داده است (بیست و پنج میلیون بیشتر از رهنى که داده بودیم!) بسى خوشحال شدم که قرار است دیگر مستاجر نباشیم. 

داشتن خانه، هرچند نقلى، نعمت بزرگى است.

الحمدالله على کلِ حال.


فصل پنجم



به تاریخ سوم مرداد ماه سال هزار و سیصد و نود و شش هجرى شمسى.