چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است



از نیمه آبان گذشت و باران نبارید.

به خیالم زمین در حال مُردن است و ما سیاه پوشان سرزمینى مى شویم که در خود دفنمان خواهد کرد.

ما عزاداران پیش مرگى هستیم که خود کمر به کشتن  مادرمان دادیم...



پاییز نمى شود که نمى شود...




با "او" شرط بسته بودم و برنده شدم.

برایم یک مانتو خرید.

با "او" بار دیگر شرط بستم و این بار من باید تاوان مى دادم به قدر هفت هزار تومان، به من بخشید.

این بازى را دوست دارم چون بسیار عادلانه است!


پ١. بعد از مدت ها امروز کار کردم و حقوقم به محض اتمام کار به دستم رسید. خوشحالم،به لطف "او".

پ٢. وقتى با سردردى هولناک شات هاى پى در پى مى زدم یاد سالى افتادم که با سرگیجه اى غمگین، به تولیدى لباس کوچکى رفته بودم تا گزارشى مستند براى سایت مهرخانه تهیه کنم.

چه زود ماه ها و سال ها مى گذرند.

کدام فصل بود؟!



برزیل جاى گرمى است



طوطک هشت ماهه بود که خریدمش. طوطى برزیلى بانمکى که خیلى پر سروصدا بود.

آن روزها مشغول کار و درگیر زندگى بودم و کلاً حس و حال رسیدگى به آن زبان بسته را نداشتم تا اینکه مریض شد. شروع کرد به کندن پرهایش، دیگر آواز هم نمى خواند. پسر کوچولو رضایت داد براى بهبود پرنده، آن را به بابا بسپاریم.

قریب به دو سال گذشت.پرهاى طوطک دیگر به زیبایى قبل برنگشت اما به لطف بابا صاحب ماده اى زیبا شد و حالا چند روزى است که روى سه تخم مى نشیند و اجازه نمى دهد کسى انگشتش را نزدیک او ببرد.

من قانون قفس آنها را دوست دارم. طوطیاى ماده بعد از تخم گذارى زحمت نشستن بر روى آنها را به خود نداد!!!

خاکسترى غمگین ترین رنگ است



استرس داشتن براى چیزى که از کنترل انسان خارج است، نتیجه اى جز فرسایش روح ندارد. با این حال و با دانستن این نکته، سخت است نگران نباشى وقتى یکى از عزیزانت درد مى کشد یا ته مانده ى کیف پولت چند اسکناس دوهزار تومانىِ خسته بیش نیست.

سخت است نگران نباشى وقتى هم بازى کودکیت شب ها با اندوهى فراوان سر بر بالین مى گذارد و یا باباىِ جانت هر روز کمتر از قبل مى خندد.

من تمامى دردهاى جسم حقیرم را چون تنفس، به عادتى هر روزه بدل مى سازم اما دنیا جاى دلهره آورى است زمانى که انسان هاى بیشترى را دوست دارم...


هشتاد و هشت



زیر نور آفتاب دراز کشیده باشى

بالاى سرت نشسته باشد و

کک و مک هاى صورتت را بشمارد...


پ.نارنجى به پاییز مى آید