روزی هزار بار
امشب ماه در درخشانترین حالت خودش بود و تا سی و دوسال دیگر تکرار نخواهد شد.
تب دارم ، دچار هذیان نوشتن.
دستمالی نمدار بیاور
بکش روی کلمات
و مرا
پاک کن...
آخرین باری که زمین خورده بودم در راه بازگشت از دبیرستان به خانه
بود. خودم را سریع جمع و جور کردم و با قدم های بلند راهم را ادامه دادم.