چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب اجباری» ثبت شده است

زن همچنان می‌خواند، آزادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک زمانی به‌قول شاعر گفتنی در امتداد دستانم بندری بود برای آرامش

حالا تنها رگ‌های برجسته حاکی از خستگی گذر عمر...

 

پ.فردا ۲۵ شهریور، یک سال پس از ژینا.

 

من بودم و دلی و هزاران شکستگی

 

دیشب حوالی میدان انقلاب بودم، آذر، قدس، ایتالیا و جوان‌هایی که با لباس‌های گشاد و موهای رها بدون هیچ شرارتی چرخ می‌زدند در خیابان‌ها در یک قدمی انبوه نیروهای انتظامی که الحق رعب‌آورند...

دیشب دلم درد داشت و سر که می‌چرخاندم جوانی گذشته‌ام انگار رخ‌نمایی بیشتری می‌کرد. به جای خالی کافه‌نزدیک نگاه می‌کردم و روزهایی زنده می‌شدند که در اوج سختی آنجا می‌نشستم و در تنهایی خداخواسته‌ام مثل امروز به مردم چشم می‌دوختم و برای فردایی که حالا گذشته من است داستان می‌ساختم. آن زمان اندیشه‌ام این بود که خدا خلقتش را بر تنهایی آدم بنا نکرده و حال می‌خندم به ذهنیت بچه‌گانه‌ام.

روز جمعه خود را ...

 

La douleur exquise

 

  مرد حدود ۵۰ سال با موهای جوگندمی بلند زیر شانه

زن جوان‌تر با موهای پسرانه زیر کلاه

راجع به حجاب اجباری صحبت می‌‌کردند.

موقع رفتن ایستادند کنار میزشان و همدیگر را گرم در آغوش گرفتند.

مرد صورت حساب را پرداخت کرد، از کافه بیرون رفتند، 

هر کدام به سمتی و داستان‌شان شاید ادامه دارد در زمانی دیگر

وقتی زن موهایش بلند می‌شود...

 

 

پ.کلمه‌ی فرانسوی «La douleur exquise»

به معنی غم ناشی از دوست داشتن کسی که می‌دونی هیچ‌وقت نمی‌تونی داشته باشیش!