من بودم و دلی و هزاران شکستگی
- جمعه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۳۶ ق.ظ
دیشب حوالی میدان انقلاب بودم، آذر، قدس، ایتالیا و جوانهایی که با لباسهای گشاد و موهای رها بدون هیچ شرارتی چرخ میزدند در خیابانها در یک قدمی انبوه نیروهای انتظامی که الحق رعبآورند...
دیشب دلم درد داشت و سر که میچرخاندم جوانی گذشتهام انگار رخنمایی بیشتری میکرد. به جای خالی کافهنزدیک نگاه میکردم و روزهایی زنده میشدند که در اوج سختی آنجا مینشستم و در تنهایی خداخواستهام مثل امروز به مردم چشم میدوختم و برای فردایی که حالا گذشته من است داستان میساختم. آن زمان اندیشهام این بود که خدا خلقتش را بر تنهایی آدم بنا نکرده و حال میخندم به ذهنیت بچهگانهام.
روز جمعه خود را ...