چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۹۹/۹/۹

 

 

 

 

چسبیدم به شوفاژ،

چای هل را گذاشتم روی میز کنارم،

پتو را کشیدم روی پایم و 

بسم‌الله، کتاب را باز کردم که

صدایم زد، “فلان چیز شروع شد، بیا ببین”.

گفتم از همین‌جا میبینم.

لحن مظلومانه‌ای گرفت و گفت

“بیایید کنار من با هم ببینیم”،

کتاب را بستم.

 

همینطور که ظرف‌ها را می‌شستم

در ذهنم نقشه می‌کشیدم که

بعد بروم دیگر درس بخوانم.

آمد دم آشپزخانه

با چهار جعبه بازی متنوع،

با همان لحن،

این‌بار گردنش را هم خم کرده بود که،”بازی کنیم؟”

 

دو بازی را بردم،

دو بازی شکست خوردم.

دیگر وقتم برای خودم بود.

پیغام آمد ساعت هشت آنلاین باش،

دل‌مان تنگ شده، دیدار تصویری فامیلی.

 

ساعت از ده شب گذشته و

مغزم یاریم نمی‌کند برای خواندن...