طُ
- سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۱۱ ب.ظ
گوشیم را گرفتم دستم. باید طُ پاک مى شد. یکى یکى، دسته جمعى. هر عکس را که پاک مى کردم انگار قسمتى از من دفن مى شد؛ بى کفن، بى لحد.
رسیدم به عکس خودم. طُ نبود اما ردّى سبز ردّى بنفش از او روى صورتم جا مانده بود...
گاهى وقت ها عشق بوى خون میدهد، رنگ جنون.
من کجاى جهان ایستاده بودم، کجاى جهان ایستاده ام؟!
درد می پیچد...
- ۹۶/۱۲/۱۵