گور سرد
- شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ
آدم ها در راهرو مترو تنه مى زدند و مى گذشتند. دستش درد مى گرفت دلش تیر مى کشید.
آدم ها در قطار به دستش فشار مى آوردند، دلش به داد مى آمد.
آدم ها نگاهش مى کردند، مستقیم در چشمانش. آنهارا مى بست.
به خیابان رسید. مدام مى شنید "تنهایى فواره در خالى میدان ها".
دهانش را باز کرد، باید فریاد مى کشید. صدایش گم شده بود...
- ۹۶/۱۱/۲۱