چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

اللهم...هر چه خواستی


صفحه دویست و سیزده را نزدیک صورتم می‌آورم و عمیقاً بو می‌کشم. عطر دلپذیری دارند صفحات این کتاب برایم، می‌دانم این دومین کتابی است که همراه خواندنش مدام صورتم را لابه‌لای صفحاتش غرق می‌کنم اما به یاد ندارم کتاب قبلی نامش چه بود و سالی که خواندمش بسیار در ذهنم کم‌رنگ شده است.

مورچه‌ای از کنارم می‌گذرد. انگشتم را سد راهش می‌کنم. کمی شاخک‌هایش را درگیر انگشت می‌کند، راهش را کج می‌کند و به نهایت سرعت یک مورچه، دور می‌شود.
به کتاب برمی‌گردم. به دو سه روز پایانی نمایشگاه فکر می‌کنم، دلم غنج می‌رود.
کاش شروع کارم با انتشاراتِ ...، هم‌زمان نمی‌شد با این ایام.
  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.