و جمعه، عصر بود. و جمعه، تنها بود.
- جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ
صبح
زن می نشیند به جلدکردن دفترهای کودکی هفت ساله. به زدن برچسب های اسم به مدادهای رنگی،مدادهای سیاه و قرمز.
می گذاردشان در کیف بنفش و زیپش را می بندد، محکم می بندد.
عصر
مرد تمام وسایل اتاق کودک را بار وانت می کند و می برد.
کیف بنفش پشت وانت دست تکان می دهد.
زن دستش را می گذارد روی شیشه، پیشانیش را می چسباند به پنجره و آیة الکرسی می خواند...
- ۹۵/۰۶/۲۶