چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

MRI



آخرین بار بهمن ماه سال نودودو بود.

وامشب تکرار همان داستان های قدیمی با کمی تفاوت. مثلا که آخرین بار تنها بودم و امشب در تمام شش ساعت و نیمی که درگیر قصه بودم مامان رهایم نکرد. یا اینکه آن سال های نه چندان دور برای تزریق داروی رنگی کردن عکس ها دیگر متحمل درد آنژیوکت نمی شدم ولی امشب چرا.
آن بلوز شلوار آبی سایز غول چراغ جادو اجباری نبود که امشب در اتاقک تعویض لباس به تن کردم و به فاطمه ی درون آیینه خندیدم!
بزرگ شده ام که با پرسنل زیرزمین گرم "پایتخت" گپ زدم و گذر زمان را سریع تر کردیم، انگار کوله باری از تجربه را روی دوشم حس می کردم!
و تفاوت بارز این است که اگر هفت بار قبلی درون آن اتاقک تابوت_طور با نگرانی می خوابیدم و صداهای ناهنجار دستگاه را تحمل می کردم، امشب آسوده چشمانم را بستم و هم آغوش رویا شدم.

پ. پنج شنبه دعایتان را از من دریغ نکنید، لطفا.
  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.