چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

می لرزم






خواب بودم. از سنگینی روی دست هایم و صدای عجیبی در اطراف،بیدار شدم.

تاریک بود اما می دیدم موجوداتی رو دست هایم تکان می خورند.
جیغ کشیدم و دست ها را بشدت تکان دادم.
چند خفاش سیاه پر کشیدند و رفتند.
جای پاهاشان رو دست هایم به خون نشسته بود.

پ.ساعت دو و پانزده دقیقه با این کابوس بیدار شدم و نمی دانم چرا قلبم آرام نمی گیرد.
  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.