یک روز معمولی
- چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۲۱ ب.ظ
روی تخت دراز کشیده ام و به رقص برگ های گلدان بابا کنار پنجره نگاه میکنم.
درد دارم و حمام آب گرم حالم را خوب نکرده است. عطری که آقای خواستگار محترم هدیه داده بود زده ام، بویش چنان خوشمزه است که گرسنه ام می کند.مامان می گویند وقتی جوابت منفی بود چرا از عطر استفاده کردی?
فکر می کنم چه منافاتی?!
پایم را درشکمم جمع می کنم و همچنان درد می کشم...
- ۹۵/۰۲/۲۲