لبخند به سادگی دو تقطه پرانتز نیست عزیزکم.
- شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ
رفته بودیم وزارت ارشاد، وزارت ارشاد با آن همه راهرو با آن همه اتاق.
کارمان که تمام شد، مردی سیاه پوش با عینک دودی با نگاهی گذرا از کنارم عبور کرد.
چه لذتی دارد بی محلی کنی به کسی که عادت دارد به توجه مردم!
به همکار جوانم گفتم او که دست در جیب می گذرد حامد بهداد است. سرخوش شد و التماس که بیا از من و او عکس بگیر. نگرفتم. خواهش از او، امتناع از من.
بازیگر خیابان کمال الملک را قدم می زد تا سوار تاکسی شد. همکار برایش دست تکان داد، او هم بی جواب رد نشد.
نگاهش نکردم. حامد بهداد را همیشه دوست داشتم، اما نگاهش هم نکردم...
پ.کمتر از یک دقیقه بعد از عبور تاکسی بود که حالت تهوعی شدید از خودم در وجودم پیچید. چقدر بدجنس بودم که به همکار جوان و شادم برای ثبت لحظه ای از شور کودکیش کمک نکردم.
- ۹۴/۱۱/۲۴