چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سوز برف



رژ لب قرمزش را شارژ کرد و وارد کافه شد.

مرد منتظرش بود.
یک موهیتو سفارش داد. مرد یک چای.
موهیتو را برداشت. جوری شروع به نوشیدن کرد که انگار با لب هایش لیوان را در آغوش می فشارد.
لیوان را گذاشت روی میز، چرخاند و از طرفی که رد لبش بر روی آن جاخوش کرده بود سُر داد طرف مرد، که طعم دلپذیری دارد، که باید بچشی.
مرد گارسن را صدا زد و یک نی خواست...
  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.