اندر احوالات من و همکار سانتیمانتال(3)
- دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ب.ظ
نشسته بود پشت میزش؛ کارهای دو روزی را که به جایش انجام داده ام، گذاشته بودم داخل یک کاور روی آن. (سفر بود دو روز)
ورق ها را دستش گرفت و همانطور که پشتش به من بود گفت: خانم فلانی، میای اینجا اینها رو برام توضیح بدی?
چشم هایم را بستم و گفتم: نه، تو بیا اینجا تا برات بگم.
رفتاری که بروز دادم برایم سخت بود اما واقعا چنین برخوردی را لازم داشت.
همکار دیگر، به اقتضای سنش گاه نسنجیده حرف می زند. بلند خندید و با حالتی تمسخرآمیز گفت: خانم فلانی صندلیشو به این راحتی ها ول نمی کنه که!!
رنجیدم.
سانتیمانتال بسیار سیاست مدارانه دنباله ی حرف او را گرفت که: نه خب، حق داره. کار منه، من باید برم پیشش.
پ.دلم یک پارک می خواهد که بروم بنشینم و ساعت ها به بازی بچه ها نگاه کنم...
- ۹۴/۱۰/۲۱