من غرق نگاهت،تو?!
- شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ب.ظ
خانه ی قبلی هیچ وقت صدای اذان نمی آمد. یعنی اصلا مسجدی نبود نزدیکی ما. اینجا که آمده ام،صدای اذان که هیچ،مرتب صدای نوحه و روضه هم می آید. دل آدم یکریز مچاله می شود.
خدایا کنار دعاهای این مردم دعای زمینی مرا برآورده می کنی?به خداییت قسم دیگر تحمل دردهای قدیمی را ندارم. بگذار دنیای من هم به همان آرامی دنیای دیگران بچرخد...
پ. شانه ات را بیاور،سرم بنای آرامش ندارد.
- ۹۴/۰۹/۱۴