یک شب عادی
- پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ب.ظ
زن موهایش را شانه زد و عطری که دوست داشت به زیر گوشش.
یک رژ ملایم چاشنی زیبایی لب هایش کرد. فیلمی از انبوه فیلم های ندیده اش بیرون کشید و چهار زانو زل زد به تلویزیون.یک لیوان نسکافه، یک نخ سیگار. با خودش قرار گذاشته بود امشب مهربان باشد و به هیچ چیز،هیچ کس فکر نکند.
قلبش به شدت می زد. نفسش تنگ شد. زمزمه کرد،نفسم بند نفس های کسی هست که نیست...
رژ لبش را با پشت دستش پاک کرد و پناه برد به زیر پتو...
- ۹۴/۰۹/۱۲