این روزها همه را "چیز" صدا می زنم.
- سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۱ ب.ظ
از پخشی فلان تماس گرفتند برای سفارش مقادیری کتاب.
از پخشی فلان، اقای بهمان که مرا دیگر به نام می شناسد، یکی یکی عنوان و تعداد کتاب ها را می خواند و من یادداشت می کردم.
تا رسید به کتاب "تفنگت را زمین بگذار" . ده تا.
گفت: یادش بخیر،شجریان یه چیزی خوند بعد از جریان های ۸۸. برادر تفنگت را...
گفتم: بله، درست.
دلم می خواست بگویم ای آقا،روضه نخوان. من اشکم همین زیر پلکم له له می زند برای بیرون ریختن....
- ۹۴/۰۷/۲۸