یه چیز بی ربط بگو بخندیم!
- سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۴ ب.ظ
خودکار به دست می گیرد و شروع می کند به پرسیدن.
می پرسد و یادداشت می کند. هراز گاهی هم چنگالش را در ظرف میوه اش فرومی بردو از میوه های متنوع و تکه تکه شده به سمت دهانش می برد.
تمامی گفت وگو بیست دقیقه هم به درازا نمی کشد.
مدام لبخند می زند، ابرو بالا می اندازد و می گوید: تو خیلی خوبی! خانه که داری، شغل مناسب و در دلت راضی هستی از اوضاع. حالا اگر هر روز چند قطره اشک هم بریزی مگر چه می شود؟!
می گوید تو جنگیده ای مدت ها و طبیعی است که الان خسته باشی. از خودت توقع زیادی نداشته باش. که این اوضاع حداقل تا شش ماه طول می کشد.
شش را می کشم و می گویم: شش ماه؟!
می گوید: حداقل.
باز تاکید می کند که فاطمه، تو خیلی خوبی!
و هر دو می خندیم.
آخر هم سه نوع قرص وبه امید دیداری برای یک ماه بعد.
- ۹۴/۰۷/۱۴