چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

زیر گوش سالمم زمزمه کن: شب تمام‌می شود.


آخر هغته که منتظرش بودم.

اما چرا همیشه آنچه انتظار نداریم پیش می آید. اولین مهمانی در منزل جدیدم برگزار شد. تمام مدت انگار کسی گلویم را گرفته بود و می فشرد.

بیش از چهارصد کشته ی ایرانی در منا.

رفتم دستشویی،تنها جایی که می شد از چشم‌ مهمان ها دور بود و گریستم.

تمام مهمان ها برایم عزیز بودند و من تحمل هیچ کدامشان را نداشتم.

حالا مهمانی به سر آمده است. مامان حتی رو مبلی ها را کشیده اند. خانه را مرتب تحویل دادند و من تنها شدم.

در تاریکی خیره به برق های آسمان...

آغوشت را نمی خواهم وقتی نمی خواهی کنارم باشی، من بسنده می کنم به زانوانم. به نخی که دود می شود. به صدای باران و ...

دلم قبرستان می خواهد امشب.


  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.