کم کم، کم می آورم
- پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۲ ب.ظ
تمام هفته صبر می کنم تا بشود پنج شنبه.
تا بزنم بیرون. از خودم در بروم.
بعد یک تصادف مسخره وتمام برنامه ای که داشتم می شود همان توهم همیشگی.
انگار تمامخستگی شش روز گذشته در تنم می ماند. جا خوش می کند کنار باقی خستگی ها، دلتنگی ها، استرس ها...
می خزم به کنج خانه . تلویزیون را روشن می کنم و خیره می شوم به دیوار.
- ۹۴/۰۶/۲۶