خرمالوی گس
- جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ
امروز،پس از چند روز که به یمن حمایت های مامان و بابا استرس نداشتم،بعد از یک تماس تلفنی نه چندان کوتاه اعصابم بهم ریخت.البته کاملا نامحسوس،چون دایم به خودم تلقین می کردم که دون ووری،اوری تینگ ایز اوکی.
اما آن تلفن کذایی اندکی موفق بود و وضعیت گوشم را بهم ریخت.
کلا از ترس آمدن سرگیجه هیچ کار سنگینی نکردم و فقط نشستم جلوی تلویزیون و هی خوردم!!
وقتی عصبی می شومبرعکس خیلی ها،میل به خوردن در من تشدید می شود!
چند روزی بیشتر به روزِ...نمیدانم اسمش را چه بگذارم.بهرحال زندگی جدید من در حال شکل گیریست.
دروغ چرا،نه می ترسم نه نگرانم.و بیشتر از همیشه حضور خدا را حس می کنم.
- ۹۴/۰۵/۰۹