چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

اولین روز از باقی مانده ی عمرم


تمام مدتی که چهارزانو روی صندلی نشسته بودم و به صفحه ی مانیتور خیره بودم،

تمام مدتی که کش چادر اذیتم می کرد و دلم می خواست جرش بدهم،

تمام مدتی که گرسنه بودم و فکر می کردم کاش یکی یک شکلات به من تعارف کند...

نه تمام این مدت به تو یا هیچ آدم دیگری فکر نمی کردم.

فقط مدام این سوال از ذهنم عبور می کرد که:

"من میخواستم عکاس شوم،الان توی این اتاق کوچک روی پشت بام چه غلطی می کنم؟!"

لعنت به جبر روزگار

لعنت به پول

لعنت....

  • فاطم
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.