امروز دقیقا چند روز پس از چشمهای توست??
ماهی بزرگتر ماهی کوچکیتر را می خورد.
دلم میخواهد مرغ ماهیخوار باشم، جفتشان را ببلعم!!
تمام ناخن هایش را از ته گرفت
دستش را فروکرد لابلای موهایش
جلوی آیینه ایستاد و ...
نشستم لب تخت تا معاینه کند. پرسیدم "آقای دکتر اثر دارو چقدر طول می کشه بره? صورتم خیلی پف کرده" و صورتم را جمع کردم.
شروع می کند به داد و بیداد،به عصبانیت.
من، سرگرم کار جدیدی که گرفته ام،حواس در لب تاپ...
شهریور
لعنت به عکاسی،لعنت به روز عکس وقتی پسر خونی سوری را از زیر آوار بیرون می کشند و دوربین ها مجال اندکی آغوش برای او نمی گذارند.
دیشب بالاخره به خانه ام برگشتم، به گمانم بعدازحدوددو هفته.
یک سال گذشت.
هر صبح، اسبی بنای دویدن در سینه ی دختری رنجور می گذارد و هرگز به مقصد نمی رسد...
صبح تا ظهر انرژی به ده تقلیل پیدا می کند. مامان امروز از کنار دهانم شربت عسل می ریختند که ترسیدم خب،مثل سکته ای ها شده بودی!!
به مامان می گویم من بمیرم ناراحت می شوین?
روز سرگیجه