چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسنپ» ثبت شده است

 

 

 

دو هفته از حضور اورژانسی من در بیمارستان نزدیک محلِ کار میگذرد،

دو هفته از نوارقلب، از اِکو، از ویلچرگردی در بیمارستان.

قلبم آرامتر می‌زند ولی شور، دست از دلم برنمی‌دارد.

 

پ.دکترِ روان، نگاهی خریدارانه می‌اندازد و می‌گوید،

وزن کم کردهای!

چشمانم را می‌بندم تا بالا نیاورم.

 

 

آسو، شراب هزاران ساله

 

 

 

من باید زبان تو را یاد بگیرم،

باید بشوى همدم روزهاى سکوت من،

این کابوس آشفته چه بود که سیم هاى خوش آهنگت یکى یکى جان دادند؟!