چقدر خودکشی زیاد شده!
- چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ
سر کار نرفتم، ماندم زیر پتو و روز را خیلی دیر شروع کردم؛ شاید دیدن فرشهای هریس و محو زیباییشان شدن هم نوعی شروع کردن روز بوده باشد.
سراغ ذخیره زعتر رفتم، خوشحال که هنوز دارمش و چه ترکیب بهشتیای میشود با نان سنگک و پنیر داغ.
نگاهی به زن خسته روی بوم انداختم، رو برگرداندم و دوباره خزیدم زیر پتو. به سیگار فکر کردم و با لعنتی که به او فرستادم دهانم شیرین شد با خرمالوی خنکی که در یخچال منتظرم بود.
باید کدوها را سرخ کنم، باید بادمجانها را سرخ کنم، باید مشت بکوبم به قلبم...
- ۰۴/۰۸/۲۲