چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

اُزگل


به دیدن مادربزرگ می رویم. مامان سفارش می کند او چیزی از ماجرای زندگی من نفهمد. بهانه اش پیری مادربزرگ است و دل کوچکش.
ماه ها گذشته است که من آدم دیگری شده ام و سخت ترین چیز این است که مامان می خواهد من کسی دیگر باشم. همان زن با همان روال قبل.
  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی