چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

روز اول،آغاز سفر


شب بیداری یعنی فکر کردن به تو که دقیقا در این لحظه ها چه می کنی. تصور ثانیه هایی که باید یاد بگیرم حتی در خیال نبینمشان. فکر کن چه سخت است قفل کردن ذهن. و سخت تر ازاین توضیح ندادن دردی که این روزها در چشمان آدم لانه می کند.

خب، همه آدم ها که مثل هم نیستند. بعضی ها از سلام صبحت هم می فهمند امروزت با روزهای دیگر فرق دارد. حالا این ها به کنار. خندیدن و وانمود کردن، از همه دردناک تر است. اینکه روز بنشینی روبه روی مانیتور، هی بغضت را فرو دهی، سر به سر دیگران بگذاری، لبخند کذایی رو لبت بماسدو...
امروز، روز اول مرگ است. و من چقدر به مردن عادت دارم...

پ.گاهی مرگ پایان نیست، سلسله وار ادامه می یابد.
  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی