چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

*کاش با ″مِهر″ تو مُهری بخورد پاییزم..



بعضی روزها حس می کنم کوله ام خیلی سنگین شده است.

مثل امروز که داشتم‌ سلانه سلانه به سمت خانه می رفتم. خانمی که در دو قدمی من بود، کم کم اینقدر دور شد که چشمانم دیگر نمی دیدش.

انگار یک نفر نشسته بود توی کوله پشتی ام!!

خسته ام.

دلم می خواهد بروم‌ سینما و درتاریکی آنجا دو ساعت بخوابم!     

تابستان تمام شد...


*.چکامه کریمی                                                                   

  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی