چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
بایگانی
نویسندگان

در من جریان داری، بسان اندوه

 

مانده‌ام در خانه. تپش قلبم را نادیده می‌گیرم و دل می‌دهم به شستن ظرف‌ها و آرامشی که آب به دستانم می‌دهد. 

مرتب صدای فریاد کلاغ‌ها می‌آید؛ شاید جوجه‌ای مرده باشد.

فکر، مشغول داغی خورشید است و تکلیفی که مجبورم می‌کند ساعتی دیگر از منزل بیرون بروم. لباس‌هایم را زیرورو می‌کنم تا مهربان‌ترین‌شان را در این روز گرم خرداد به تن کنم.

خیره می‌مانم به رگ‌های دستم؛ زندگی می‌گذرد، با تمام نامهربانی‌هایش عجیب می‌گذرد.

 

  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">