چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

نان تازه و ماست بهتر از جوجه کباب است



پفک می خورم و به صدای دعایی که از آیفیلم پخش می شود و بیشتر شبیه ترانه ای غم انگیز گوش می دهم.

فکر می کنم به فردا که بعد از پنج روز باید بروم سر کار. "باید" بار منفی دارد ولی خب خودش آمد در ذهنم.
آدم ها ردیف می شوند جلوی چشمم. آدم هایی که در اسفندماه هر کدام قصه ای برای خود داشتند. آدم هایی که دوستشان داشتم، آدم هایی که دوستم دارند.
دوست داشتن چیست? "عادت کردن" انگار واژه بهتری است.
به هم عادت می کنیم و بعد توهم دوست داشتن برمان می دارد.
"تنهایی" بیماری وحشتناکی است.
دارم به بیماری ام نگاه می کنم.
می ترسم. از خودم می ترسم که چه اندازه به بهبودم کمک نکرده ام. چه اندازه غرق شده ام.
هی، چه کسی دروغ نمی گوید?!
  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی