چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

از من دریغ نکن،حتی نقطه ها را



دارم یاد می گیرم در تعامل با آدم ها به دانسته هایم اکتفا نکنم. انسان موجود پیچیده و غیرقابل پیش بینی است.
جای دور نرویم، همین مادر از جان عزیزترم این روزها مرتب در ذهن من علامت تعجب و سوال ترسیم می کند.
همین مامانی که مرتب از رنگ موهای من شاکی بود، دیشب در کمال ناباوری گفت که چقدر این رنگ به صورت من می آید و اصلا چرا می خواهی مشکی اش کنی?!
نگفتم که از بس شما شکایت کردی. ریشه موها را نشانش دادم و گفتم خب موهای من تیره است و ...
مادرها کلا موجودات نگرانی هستند. وقتی یک نفر از من تقاضای ازدواج کرد، مامان سرزنشم کرد که نباید می گفتی مطلقه هستی و برسر حرفش محکم ایستاد که هیچ مردی با نزدیک شدن به من نیت خیر ندارد.
نفر دوم که درخواستش را با من مطرح کرد، مامان تغییر رویه داد و باز محکومم کرد که چرا نگفتی جدا شدی??اصلا چرا گفتی مجردی?!!
یاد گرفته ام در مقابل او فقط سکوت کنم. حق را به او بدهم و توانم را بگذارم برای جنگیدن با بقیه آدم ها. 
آدم های عجیب، دنیای وحشی...

پ.رئیس چاپخانه می پرسید رأی می دهم? پرسیدم شما چطور? گفت بله خانوم،به انگلیسی ها :)
  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی