از من دریغ نکن،حتی نقطه ها را
- چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۴۳ ق.ظ
دارم یاد می گیرم در تعامل با آدم ها به دانسته هایم اکتفا نکنم. انسان موجود پیچیده و غیرقابل پیش بینی است.
جای دور نرویم، همین مادر از جان عزیزترم این روزها مرتب در ذهن من علامت تعجب و سوال ترسیم می کند.
همین مامانی که مرتب از رنگ موهای من شاکی بود، دیشب در کمال ناباوری گفت که چقدر این رنگ به صورت من می آید و اصلا چرا می خواهی مشکی اش کنی?!
نگفتم که از بس شما شکایت کردی. ریشه موها را نشانش دادم و گفتم خب موهای من تیره است و ...
مادرها کلا موجودات نگرانی هستند. وقتی یک نفر از من تقاضای ازدواج کرد، مامان سرزنشم کرد که نباید می گفتی مطلقه هستی و برسر حرفش محکم ایستاد که هیچ مردی با نزدیک شدن به من نیت خیر ندارد.
نفر دوم که درخواستش را با من مطرح کرد، مامان تغییر رویه داد و باز محکومم کرد که چرا نگفتی جدا شدی??اصلا چرا گفتی مجردی?!!
یاد گرفته ام در مقابل او فقط سکوت کنم. حق را به او بدهم و توانم را بگذارم برای جنگیدن با بقیه آدم ها.
آدم های عجیب، دنیای وحشی...
پ.رئیس چاپخانه می پرسید رأی می دهم? پرسیدم شما چطور? گفت بله خانوم،به انگلیسی ها :)
- ۹۴/۱۲/۰۵