چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

خیلی‌سالگی

 

 

۲۱ اسفند بود که به زندگی مبتلا شدم، احتمالاً دوشنبه، شاید هم یکشنبه، به یاد ندارم!

حتماً مامان و بابا ننشسته بودند به صورت منطقی به دلایل بچه‌دار شدن فکر کنند، بچه‌دار شدند چون همه بعد از ازدواج بچه‌دار می‌شدند. به قول مامان زن‌ها اصلاً ازدواج می‌کنند که بچه‌دار شوند، که مادر شوند.

حالا من نشسته‌ام این‌جا در شاید گذر از چهار‌پنجم عمرم، شاید هم دم در مرگ یا هر چه و هیچ فایده‌ای برای دنیا نداشته‌ام. دچار روزمرگی زندگی، تقلا برای سیر ماندن، برای دوست داشته شدن، برای رسیدن به آخر خط.

بارها شده از ذهنم عبور کند که اگر می‌شد تمامش کنم و نگران خشم خدا نباشم؛ اما سریع گذشته است این وسوسه.

اگر نبودم چه خللی در دنیا به وجود می‌آمد؟ اگر نباشم چه؟

 

 

 

 

 

  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی