چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى

حرف ها گاهى به زبان نمى آیند

چهاردیوارى
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

پیشونی، منو کجا میشونی




نشسته بودم زیر سشوار مامان تا شلال گیسوان سیاه شده ام را روی شانه هایم رها کنند.             

مامان حرف می زدند، چیزی شبیه گلایه از آدم ها بود انگار و من هیچ نمی شنیدم.

چشمانم را بسته بودم و به دخترک هشت ساله ای فکر می کردم که صبح های تاریک زمستان، مادرش اورا می نشاند و موهایش را می بافت تا راهی مدرسه اش کند.

  • فاطم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی